سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بارالها ! دوستی ات را محبوب ترین چیزها نزدم گردان . ترس از خودت را ترس بارترین چیزها برایم قرار ده و با شوق دیدارت، نیازهای دنیا را از من ببُر و هر گاه چشمْ روشنی اهل دنیا را از دنیایشان قرار دادی، چشمم را با عبادتت روشن کن . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 8

ابی گوش میدم،خالی.
اسفند پارسالو میخونم اسفند امسالو اسفند پیارسال.نمیدونم انگار میافتم تو خالآ یا خودم میشم یه خلآ!!
ابی گوش میدم،بدرقه.
عاشق امنیتم،عاشق اطمینان،عاشق اعتماد،عاشق چیزیایی که همیشگی باشن،ولی هیچی اینجوری نیس... .حتی زندگی،حتی نفسام... .
ابی گوش میدم،پیچک.
به سکوت فکر میکنم،سکوت ازطرف ادمایی که فکر میکنم میشناسم،ازطرف ادمایی که میشناختم،ازطرف ادمایی که میشناختم وباعث شدن بفهمم که نباید بگم کسی رو میشناسم باید بگم فکر میکنم میشناسم،سکوت ادمایی که دل به خلوتشون بستم
ابی گوش میدم، گناه از تو بود ومن نیازمند ببخششم.
میگردم دنبال گناه خودم،میگردم دنبال عدالت خدا،به هیچ جا نمیرسم،فقط ترجیح میدم به خودم شک کنم تا به عدالت خدا،میخام باور کنم از اولینه اولین لحظه ی عمرم من گناهکارترین موجود عالم بودم،این ارامش بخشتره....
ابی گوش میدم،سایه.
به اهلی شدن فکر میکنم،انگار فقط زمان میبره و بس مهم نیس طرف چقدر چموشو ترسو و تخسه!انگارچموش ترین اسبا هم به کسی که میخواد رامشون کنه و دست بردار نیس عادت میکنن حتی اگه رام نشده باشن،اونوقت خودشون رام میشن واهلی چون عادت کردن!
ابی گوش میدم،خاکستری.
به پسره فکر میکنم وحرفاش که لاقل تونستن باعث شن بهش بفکرم!و اینکه داره از صبح یه ریز ایرانسلمو میگیره احتمالا،و فقط یه چیز میشنه:دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد.حس میکنم چقدر احمقه که به دروغ یا راست(بیشتر اولیو باور دارم)داره از کسی کمک میخواد که تشنه ی معنی منه،که میشکنه!کسی که خودش کمک میخواد هیچوقت نمیتونه به یکی دیگه کمک کنه اینو دیگه بلد شدم!
ابی گوش میدم،ابی گوش میدم،ابی گوش میدم .... .

به قول سارا:ما که هیشی نیدونیم که!!!

به چند نفر باید بگم مرسی که هستین، اول ااز پر سابقه ترینشون.... .محبوبه مرسی که هستی حتی وقتایی که هیچ کس نیس،مرسی واسه این4سال


 نوشته شده توسط فر در شنبه 88/12/22 و ساعت 11:51 عصر | نظرات دیگران()

تو اتوبوس ذهنم شلوغه همه چی فکر میکنم به کلاس وزیری که سر 2تامیز نمیرم و کارشونو نگا نمیکنم و رنگاشونو تنظیم نمیکنم ومیگذرم...
 به کلاس ریاضی که استاد گفت هرکی میخواد بشینه سر کلاس وهرکی میخواد بره و چند تا از پسرا رفتن و من به کاپشن سبز صدری یکی نگا میکردم،رنگ کاپشن خودم بود!
به دیشب که یادم اومد حتی رنگ قرصای ضد تهوعم سبزه و اعصابم خورد شد و چندتا فحش ابدار رو نثار روح و روان خودم کردم و دلم خنک شد!
اس ام اس ها و جوابا و سکوتو حتی گاو تولدم از ایلین
حس میکنم جاده ای که همیشه یه راه بوده توش داره دوراهی میشه انگاری باید فکر کنم.
میرسم خونه مامان درو باز میکنه نگاش میکنم ویکم میحرفیم.مامان... .

میام تو اتاق راه دومه دوراهی در حال احداثم به علت ریزش کوه مسدود میشه.دیگه نیازی به فکر کردن نیس.دیگه جاده ی دومی در کار نیس جاده ای که حتی وقتی اسفالت نشده و خاکیه و اولشو که میبینی با تمام این بیست سال در تضاده با تمام حس های این بیست سال و خوشحال میشم که این دوگانگیه از بین رفته جادهه زیر خروارها سنگ مدفون شده.حس غرور میکنم از خراب شدنش از فراموش کردن از بی اهمیت شدنش از له شدنش از گم شدنش زیر نفرتم زیر فرارم زیردوریم زیر این بیست سال. خوشحال میشم ازجاده ای که بیست ساله ساختمشو دوس دارم تا ابد توش بمونم از جاده ی نفرت از جاده ی فرار از جاده ی دوری.چقدر دوسش دارم.چقدر امنه بدون هیچ ماشین دیگه ای. بدون تصادف بدون دیدن... .
 زنگ میزنه به بابا... .
1کلمه تو روحم زنگ میزنه،تح... .


 نوشته شده توسط فر در چهارشنبه 88/12/12 و ساعت 7:38 عصر | نظرات دیگران()

*این چند روز زیادی اهنگ گوش دادم فکر کنم سردیم کرده!از صبح که پامیشدم بساط مقوا و کتاب لین از شب قبل پهن بود رومیز ومن فقط از تخت بلند میشدم و میرفتم سراغشون و میکشیدم وگوش میدادم هر روز همون 230تای همیشگی!عاشق مداد رنگیامم عاشق ماژیکام و کشف تازم ابرنگ عاشق رنگاشون.ابی نقره ای نیلی بنفش،ابی سورمه ای خاکستری بنفش،قهوه ای  قهوه ای  سبز  لیمویی، سبز سدری مثل باغ زیتون عمیق سبز مرموز مثل پیچک مثل خاطره!نمیدونم تو اهنگا بودم یا تو رنگا!از رنگا سردیم شده یا از اهنگا(یااز اون چند ساعت تو دانشکده معماری...)!از خاکستری مداد رنگی رو مقوا سورمه ای یا از خاکستری ابی رو سورمه ای دم دمای صبح!باهرکدوم از اهنگا یاد یکی میافتادم،خالی اقای کعبه،تقدیر مصطفی و 8صبح وماشین تمیزش،هتل کالیفرنیا سینا،ترس رامونا،راه من علی،پیچک و البوم شبزده محبوبه ،هاله سقف و.... .حس خوبی بوداین چند روز و چند شب اونقدر که حتی به وزیری هم انتقال پیدا کنه و نمره اول کلاس بشه اون البوم سورمه ای و بیرون درگوشم نمره رو بهم بگه و با یه لبخند بگه به کسی نگی نمرتو بهت گفتمااااااااااااااا ومنم با دهن باز نگاش کنم و بعد چند ثانیه بگم مرسی استاد و به فرانک بگم مگه رمز گاوصندوقو گف!!
مغلوب قلب من نشو... .
*هیچ شاعری برای گوشهای معشوقه شعر نمیگوید،برای صداش چی؟
صدای تو صدای باد و بیشه... .
*40روز مونده تابهار،چقدر نزدیک شده.خیلی خیلی خیلی.بهار،عید،باقلوا،قندبادوم،پودر پسته،شکوفه،چاقاله بادوم،قشنگترین بهار دنیا مال شیرازه،سبز گرم وترش از چاقاله بادوم.روزای مدرسه سبزیی بهار پررنگ تر بود
اگه این بهارم برنگردی خونه،دیگه چیزی از من یادت نمی مونه... .
*now u telling me
u"re not nostalgic
then give me another word for it
u who are so good with word
and at keeping things vague
cause i need some of thet vagueness now
it"s all come back to clearly
*زیر نور خیس بارون مخمل سبز چشات،جنگل جادویی در به درهای منه... .


 نوشته شده توسط فر در چهارشنبه 88/11/21 و ساعت 9:58 عصر | نظرات دیگران()

[نوشته ی رمز دار]  


 نوشته شده توسط فر در سه شنبه 88/11/13 و ساعت 5:3 عصر | نظرات دیگران()

[نوشته ی رمز دار]  


 نوشته شده توسط فر در چهارشنبه 88/10/16 و ساعت 9:54 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

اتاقم
فر
17خرداد1369.عاشق ابی،عاشق اهنگ،چیزای ترش،رنگای بنفش و ابی.قبلاشازده کوچولو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 6
مجموع بازدیدها: 166378
جستجو در صفحه

خبر نامه