سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پسر آدم آنچه بیش از خوراک روزانه‏ات کسب نمودى در آن گنجور جز خود بودى . [نهج البلاغه]
 
امروز: سه شنبه 103 آذر 6

نه این که من تو یکی از ستاره‌هام؟ نه این که من تو یکی از آن‌ها می‌خندم؟... خب، پس هر شب که به آسمان نگاه می‌کنی برایت مثل این خواهد بود که همه‌ی ستاره‌ها می‌خندند.پس تو ستاره‌هایی خواهی داشت که بلدند بخندند!
و خاطرت که تسلا پیدا کرد (خب بالاخره آدمی‌زاد یک جوری تسلا پیدا می‌کند دیگر) از آشنایی با من خوش‌حال می‌شوی. دوست همیشگی من باقی می‌مانی و دلت می‌خواهد با من بخندی و پاره‌ای وقت‌هام واسه تفریح پنجره‌ی اتاقت را وا می‌کنی... دوستانت از این‌که می‌بینند تو به آسمان نگاه می‌کنی و می‌خندی حسابی تعجب می‌کنند آن وقت تو به‌شان می‌گویی: «آره، ستاره‌ها همیشه مرا خنده می‌اندازند!» و آن‌وقت آن‌ها یقین‌شان می‌شود که تو پاک عقلت را از دست داده‌ای.
جان!
می‌بینی چه کَلَکی به‌ات زده‌ام...
به آن می‌ماند که عوضِ ستاره یک مشت زنگوله بت داده باشم که بلدند بخندند...

-خیلی با مزه می‌شود. نه؟ تو صاحب هزار کرور زنگوله می‌شوی من صاحب هزار کرور فواره...


 نوشته شده توسط فر در یکشنبه 89/1/15 و ساعت 10:49 عصر | نظرات دیگران()

به سکه 25تومنیی نگا میکنم که2ساله عادت کرده هفته ای چند بار بخش داری پوشش کارتها رو بخراشه... .
سکهه انگار از دوده ی روی کارتا سیاه شده لبش
 کارتا رو دوس داره... .
فکر میکنه باخراشیدن کامل پوششه اتقافای جالبی میافته به ارامش میرسه
ادامه میده...
دیگه بخش پوشش داری رو کارته نمونده
جا میخوره
درک نکرده بوده که کارت و رمز باهم خیلی فرق دارن
تازه میفهمه هم که باید بره
نه کارت داره نه رمز...

نه تصورمو دارم نه واقعیتو!!!


 نوشته شده توسط فر در یکشنبه 89/1/15 و ساعت 12:57 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم

اتاقم
فر
17خرداد1369.عاشق ابی،عاشق اهنگ،چیزای ترش،رنگای بنفش و ابی.قبلاشازده کوچولو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 36
بازدید دیروز: 1
مجموع بازدیدها: 167826
جستجو در صفحه

خبر نامه